|
30 دی 1391برچسب:, :: 21:14 :: نويسنده : mehdi lovepuk
عشق مرا در نگاهت تیره و تار مكن ، ای مهربان خرقه پوش از این باران عشق شدم ،تو مرا دریاب شعر سپید عشقت را برایم آغاز كن، ای نازنین تو آن ستاره ی درخشان در سینه ی عاشق منی ، میدانی می گریزم از افسون دبده ی پر مهرت، ای جانان من ![]()
30 دی 1391برچسب:, :: 21:14 :: نويسنده : mehdi lovepuk
نیایش برترین جلوه ی عشق است . نیایش با دعا خواندن تفاوت اساسی دارد . دعا خواندن از سر میجوشد و نیایش از دل . آنها كلمات اند و نیایش ، سكوت محض .
![]()
30 دی 1391برچسب:, :: 21:14 :: نويسنده : mehdi lovepuk
من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر. ای.... ،ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد ![]()
30 دی 1391برچسب:, :: 21:14 :: نويسنده : mehdi lovepuk
دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود
![]()
30 دی 1391برچسب:, :: 21:14 :: نويسنده : mehdi lovepuk
وقتی دیگران خسته بودند، ما می دویدیم. وقتی دیگران نشسته بودند، ما می دویدیم و وقتی همه در خواب بودند، ما می دویدیم. تب می کردیم و گُر می گرفتیم و می سوختیم و می دویدیم. هیچ کس اما دویدن ما را نمی دید. هیچ کس دویدن حبّه انگوری را برای رسیدن نمی بیند. ![]()
30 دی 1391برچسب:, :: 21:14 :: نويسنده : mehdi lovepuk
![]() پس از یک نفس عمیق با اندیشه هایم به دنیای تنهایی ام سفری خواهم کرد آنجا که به هیچ کس در نیافته است این امنیت ها چگونه بوجود آمده اند. امشب تمامی حکایت ها سفرها در من نقش بسته اند و هر یکی پس از دیگری مرا به سوی خویش می کشانند و من غریبانه با تمام تمناهای ماندن هر یک به یک آنها را در آغوش سبزم می نشانم تمام وجود خستگی های من بوی رفتن میدهد بوی بیقراری همه دیار برای من تنها بیابان عطش است. عطش عشق من خاموش نگردد هرگز . حالا همه دوبیتی ها اینجا نشسته اند و من حس میکنم تنهاترینم هیچ طلوعی کنار من نمی ماند خانزاده از کوچه درویشی ما نمی گذرد هیچ نجوایی نیست که با شبهای سکوت من عاشقانه بماند و من در اندوهم پی سکوت سکوت آن روزها همراه من بود و من محکوم به همنشینی با او بودم ![]()
30 دی 1391برچسب:, :: 21:14 :: نويسنده : mehdi lovepuk
آموخته ام ؟! ![]()
30 دی 1391برچسب:, :: 21:14 :: نويسنده : mehdi lovepuk
برد با کیست؟ من پرند نوبهاری بی خزانم در براست!» در جهانی اینچنین ناپایدار، ![]()
30 دی 1391برچسب:, :: 21:14 :: نويسنده : mehdi lovepuk
به نام او كه یادش خانه ی تنهایی من است ![]()
30 دی 1391برچسب:, :: 21:14 :: نويسنده : mehdi lovepuk
نان را از من بگیر ، اگر میخواهی ، گل سرخ را از من بگیر از پس نبردی سخت باز میگردم عشق من ، خنده تو ![]()
10 دی 1391برچسب:, :: 0:30 :: نويسنده : mehdi lovepuk
ای تمام آسمان،سقف دلت ...
بهشت تمام چشم اندازیست از پنجره نگاه آسمانی ات برایم بمان که ماندنی ترینی در قلب من بر تمام برگهای کتاب زندگیم باش،که تو خواندنی ترین آواز این کتابی... ای تمام من می خواهمت ،می خوانمت می خواهم که بمانی می خواهم که بمانی می دانم که می مانی ![]()
10 دی 1391برچسب:, :: 0:30 :: نويسنده : mehdi lovepuk
این همه حسود بودم و نمی دانستم؟!؟ به نسیمی که از کنارت موذیانه می گذرد به چشم های آشنا و پر آزار که بی حیا نگاهت میکنند به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد به همه شان حسادت میکنم من آنقدر عاشقم که به طبیعت بدبینم طبیعت پر از نفس های آدمهاست که مرا وادار میکند حسادت کنم به تو و رویای نداشته ام....... ![]()
10 دی 1391برچسب:, :: 0:30 :: نويسنده : mehdi lovepuk
بعضی ها را هر چقدر هم که بخواهی، ![]()
10 دی 1391برچسب:, :: 0:30 :: نويسنده : mehdi lovepuk
تو که نیستی ،
“یلدا” بلندترین شب سال نیست ؛ اوج دلتنگیست … ![]()
10 دی 1391برچسب:, :: 0:30 :: نويسنده : mehdi lovepuk
بگذار عالم بداند من ذره ذره ذرات جهان را جایگزین کسی کرده ام که هیچ چیز جایش را نمیگیرد! آخر او ...! خدای عاشقی های من است! مگر کسی می تواند جای خدا را بگیرد.........؟ ![]()
10 دی 1391برچسب:, :: 0:30 :: نويسنده : mehdi lovepuk
دلم دریای آتیشه ، دارم می سوزم از این تب تو آغوش یكی دیگه ، چرا تو فكرتم هر شب تو آغوش یكی دیگه ، به یاد من نمی خوابی نمی دونه كه تو چشماش ، به دنبال تو می گردم منم می خندمو میگم ، عزیزم اشتباه كردی ![]()
10 دی 1391برچسب:, :: 0:30 :: نويسنده : mehdi lovepuk
"دوستت دارم" را تا "دوستت دارم" را از جنس خاک کنم، از جنس تنم، و با بوسه بپوشانمش بر تنت؟ بگذار "دوستت دارم" را از جنس نگاه کنم از جنس چشمانم و تا صبح به نفسهای تو بدوزم. عباس معروفی ![]()
![]() |